آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست
دیگر دلم هوای سرودن نمی کند تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست سربسته ماند بغض گره خورده در دلم آن گریه های عقده گشا در گلو شکست
ای داد ، کس به داغ ِ دل ، باغ ِ دل نداد ای وای ، های های عزا در گلو شکست
آن روزهای خوب که دیدیم ، خواب بود خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست
« بادا » مباد گشت و « مبادا » به باد رفت « آیا » ز یاد رفت و « چرا » در گلو شکست
فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست
تا آمدم که با تو خداحافظی کنم بغضم امان نداد و خدا . . . در گلو شکست
قیصر امین پور
+ نوشته شده در جمعه هفتم تیر ۱۳۹۲ ساعت 18:44 توسط مجتبی
|
سلام خدمت شما بینندگان گرامی... از این که به وبلاگ من سر زدید ممنونم! خوشحال میشم نظراتونو در باره وبلاگم و مطالبش بدونم... ______________________________