گاه می رویم تا یرسیم.کجایش را نمی دانیم.فقط می رویم تا برسیم.
بی خبر از آن که همیشه رفتن راه رسیدن نیست. گاه برای رسیدن باید نرفت.باید ایستاد و نگریست.
باید دید. شاید رسیده ای و ادامه دادن فقط دورت می کند.گاه رسیده ای و نمی دانی
گاه در ابتدای راهی و گمان می کنی رسیده ای و گاه هیچ گاه نمی رسی.
مهم رسیدن نیست.مهم آغاز است که گاهی هیچ وقت نمی شود و گاهی می شود بدون خواست تو.
دانایی می گفت تصمیم نگیر.اگر گرفتی شروع را به تاخیر انداختن نرسیدن است.
کاش می شد شروع کرد هر آنچه را باید.
گاهی که دل گیر می شوم می نویسم و این کلمات تنها همدم های تنهاییم می شوند.گاه فکر می کنم در آغازم و گاه خود را در پایان می بینم.گاه شعر می گویم و گاه شعر مرا
گاه دلم آن چنان می گیرد که می نویسم و گاه چناه می نویسم که دلم می گیرد.......
دور شدم از اصل انگار
پس تنها راه رسیدن رفتن نیست
گاه باید ایستاد و نگریست به مسیر طی شده
گاه باید به پایان رساند تا رسید
و گاهی باید رسید تا به پایان رساند
گاهی هم آغاز نکردن یک مسیر بهترین راه رسیدن است
پس بنگر به مسیر....به خودت...به پایان.....حال اگر فکر می کنی باید رفت تا رسید
درنگ نکن